تومان نیوز: تا فرداشب یارانه دهک های اول تا نهم جامعه پرداخت خواهد شد. پرداختی به دهک های اول تا سوم ۴۰۰ هزار تومان خواهد بود. قشر مرفه جامعه از لیست یارانه بگیران حذف شدند. طبقه کارگر منتظر بسته های حمایتی هستند. طبقه متوسط ایران از دهه گذشته تا کنون کوچک تر شدهاست.
اینها بخشی از اخباری است که به احتمال زیاد اکثر مردم آن را شنیدهاند. کلماتی که در اکثر جملات بالا به چشم می خورد قشر، دهک و طبقه است. واژگانی که به چشم و گوش اکثرمان خوردهاست. اما واقعا این سوال پیش میآید که معیار این شاخصها چیست؟
هدف این گزارش پاسخ به این پرسش در کنار یک سوال مهم دیگر است که آن مبنی بر این است که طبقه متوسط در ایران، امروزه با چه معیاری اندازهگیری میشود و وضعیت آن از دهه گذشته تا به امروز چگونه بودهاست. مخصوصا که طبق آمارها در بازه سال ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۹ این طبقه کاهش ۱۳ درصدی داشته است.
در همین راستا شاید بتوان گفت که کلماتی همچون طبقه و قشر بار علمی بیشتری داشته و پژوهشهای مختلفی پیرامون پاسخ به چیستی آنها صورت گرفته است. از مارکس و وبر و میلز گرفته تا گیدنز. همگی به نوعی به این پرسش پاسخ دادهاند. اما واقعیت این است که بررسی کامل سیر تحول مفهوم طبقه و مرزبندی بین انواع آن از حوصله حجم و متن گزارش حاضر خارج است. همچنین ضمن اینکه این مسئله نه دغدغه مردم است و نه هدف این گزارش. بلکه همه ما بیشتر می خواهیم بدانیم که طبقه بندی امروز ایران به چه شکلی است و وضعیت طبقه متوسط به عنوان یکی از طبقات که در ثبات سیاسی کشور تاثیر جدی دارد به چه شکل است؟
طبقه و قشر اصلا به هم چه ارتباطی دارند؟
همانطور که پیشتر بیان شد در اینجا نمیخواهیم به بررسی آکادمیک مفهوم طبقه و قشر بپردازیم. اما نیاز است که یک شاخص و تعریف مشخصی را برای این مفاهیم قرار دهیم تا هم بدانیم که دقیقا راجع به چه چیزی صحبت میکنیم و هم اینکه بحثمان در یک چارچوب منطقی شکل بگیرد. در همین راستا می توانیم بگوییم که چیزی به عنوان طبقه که امروزه ما را بیشتر به سمت مفهومی اقتصادی میکشاند، اولین بار در اندیشه های مارکس به آن اشاره شد.
مارکس به دنبال این بود که نابرابری در دنیای سرمایه داری را توضیح دهد. بنابراین وی طبقه را نوعی قشربندی بر اساس ثروت به حساب میآورد. منظور از قشربندی اشاره به نابرابریهای اجتماعی است که ساختارمند هستند، یعنی بر اساس مزیتها تعریف میشوند. برای مثال فرض کنید که شخصی به واسطه قدرت سیاسی یا ثروت خود در راه بدست آوردن یک هدف، نسبت به شخصی که آنها را در اختیار ندارد، برتری یا اصطلاحا مزیت دارد. بنابراین همانطور که ذکر شد، مارکس با اصل قراردادن اقتصاد که در ادبیات او از آن به عنوان زیربنا یاد میشود، به تعریف طبقه پرداخت. بنابراین می توانیم بگوییم که طبقه از نگاه مارکس نوعی قشربندی (stratification) در دنیای مدرن (سرمایه داری) است.
وی در تقسیم بندی خود به دو طبقه اصلی به نام سرمایه داران (بورژوازی) و کارگران صنعتی (پرولتاریا) اشاره میکند. طبقه اول کسانی هستند که صاحبان صنایع و ابزار تولید هستند و طبقه دوم به افرادی اشاره دارد که صاحب ابزار تولید نبوده و بر روی آن کار کرده و در ازای آن دستمزد دریافت میکنند. در خصوص طبقه متوسط نیز مارکس به مفهوم خرده بورژوا اشاره میکند و افرادی را شامل میشود که بین طبقه سرمایه دار و کارگر قرار می گیرند.
به همین جهت در یک تعریف نسبی و به اصطلاح خودمانی می توانیم بگوییم طبقه سرمایهدار که آن را طبقه بالا مینامیم، افرادی هستند که به واسطه داشتن سرمایه کلان از کار روزانه معاف هستند. طبقه پایین یا کارگر افرادی هستند که برای امرار معاش نیاز به کار روزانه یدی دارند و طبقه متوسط نیز افرادی هستند که نه به اندازه طبقه سرمایه دار بی نیاز از کار و مرفه و نه مانند طبقه کارگر نیاز به کار روزانه دارند.
در این حال جا دارد که به یک تقسیم بندی دیگر نیز اشاره کنیم تا بتوانیم در موضوع خود به نتیجه بهتری دست یابیم.
درون خانواده طبقه متوسط، دو فرزند به نام قدیم و جدید داریم. فرزند بزرگتر (طبقه متوسط قدیم) به مشاغلی چون بازرگانی، سوداگری صنعتی کوچک، مغازهدارای، صاحب شدن و چرخاندن بنگاه های اقتصادی کوچک و تولیدکنندگی مستقل علاقه دارد و فرزند کوچکتر (طبقه متوسط جدید) شیفته تحصیلکردهها، مهندسان، پزشکان، حقوقدانان، استادان دانشگاه، دانشمندان، دبیران، آموزگاران، تکنسین ها، دانشجویان، کارمندان و حقوق بگیران است. با این حال جفت آنها عضو یک خانواده به حساب می آیند و همانطور که پیدا است ویژگی های آنها بر اساس منزلت و موقعیت اجتماعی در کنار عوامل اقتصادی تعریف میشود.
همه این قصه ها را گفتی؛ آنها در ایران چه میکنند؟
حال که توانستیم بر سر یک توضیح مشخص که برای بحثمان کفایت میکند دست یابیم، به نظر بهتر است به سراغ پرسش اصلی خود که در ابتدای گزارش ذکر شد رفته و به آن پاسخ دهیم.
ریشه طبقه بندی اجتماعی-اقتصادی امروز در ایران را میتوان از قبل از نهضت مشروطه تا به امروز دنبال کرد، اما همانطور که پیشتر نیز اشاره شد بررسی آکادمیک سیر شکل گیری و تحول آن نه هدف این گزارش است و نه در حوصله آن می گنجد.
برای روشن شدن موضوع فقط از طبقه بندی یرواند آبراهامیان در خصوص جامعه ایران که در کتاب «ایران بین دو انقلاب» خود به آن اشاره کرد می پردازیم که به نظر هنوز هم می توان با آن دست به تحلیل زد. وی از طبقه اعیان، طبقه متوسط روبهبالا، طبقه متوسط حقوقبگیر، طبقه کارگر، طبقه کشاورزان مستقل و روزمزد بگیران روستایی در ایران یاد میکند. در اینجا ما با یک طبقه که او اشاره کرده سر و کار داریم، طبقه متوسط حقوقبگیر.
این گروه (طبقه متوسط حقوقبگیر) که شامل بوروکرات ها (اشخاصی که در سیستم دولت مشغول به کار هستند، از جمله نظامیان، معلمان، کارمند وزارت خانه ها و …) و حقوق بگیران بخش خصوصی میشوند، مشخصه اصلی شان درآمدی تقریبا ثابت (نسبت به تغییرات قیمت ها) است که به وسیله حقوق دریافتی از دولت یا کارفرمای خصوصی کسب میکنند.
در همین راستا طبق مطالعات کلاسیکی که در این زمینه وجود دارد، معمولا طبقه متوسط نقش بسیار پررنگی در ثبات سیاسی و اجتماعی هر کشور و جامعه ای داشته و آنها به جای دست زدن به تحرکاتی اجتماعی مانند انقلاب، بیشتر علاقه به روندهای اصلاحی و تدریجی در سیستم و نظم موجود داشته تا بتوانند منافع خود را دنبال کنند. بنابراین درصد گسترده آن در جمعیت یک کشور، تبعات بسیار مثبتی برای نظام سیاسی و حتی اجتماعی دارد.
به همین جهت بررسی وضعیت طبقه متوسط امروز ایران و درصدی که به خود نسبت می دهند، می تواند به اندیشمندان و رجال سیاسی برای سیاست گذاری مطلوب که تبعات بسیار خوب و مثبتی در حوزه های سیاسی، امنیتی، اجتماعی، اقتصادی و رفاهی دارد کمک شایانی کند. در همین راستا، گروه اقتصادی روزنامه آرمان امروز در گزارشی با عنوان «ریزش ۵ میلیون نفری طبقه متوسط» که در ۲ آبان ۱۴۰۲ منتشر شد، آورد که طبقه متوسط ایران از سال ۱۳۸۷ که ۶۰ درصد کل جمعیت را در اختیار داشته، به تدریج و بهخصوص بعد از تحریمهای ۱۳۹۱ روند نزولی گرفته و تا سال ۱۳۹۹ به ۴۶.۸ درصد کل جمعیت رسیدهاست. یعنی نزدیک به ۱۰ میلیون نفر که از جامعه طبقه متوسط درآمدی خارج شده و به طبقات پایینتر رفتند.
همچنین بر اساس آمارهای منتشر شده، در سال ۱۴۰۰، حدود ۲۸ میلیون نفر از جمعیت ایران، طبقه متوسط اقتصادی محسوب میشدند. این تعداد، حدود ۳۴.۸ درصد از جمعیت ایران را تشکیل میداد. در همین راستا روزنامه اعتماد ملی در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ به استناد دادههای پایگاه اطلاعات رفاهی ایرانیان، گزارش داد که در فروردین ماه سال ۱۴۰۱، ۹۳ درصد خانوارهای ایرانی، یارانهبگیر بودند که از این میزان، ۳۵ درصد فقیر، ۵۷ درصد جزو طبقه متوسط و ۸ درصد از طبقه برخوردار و ثروتمند محسوب میشدند.
حال باید چه کرد ؟
همانطوری که مشاهده شد، طبق آمار و داده های موجود، میزان مردمیکه در طبقه متوسط ایران هستند کاهش پیدا کردهاست. نباید فراموش کرد که طبقه متوسط علی رغم اینکه از لحاظ اقتصادی، با طبقه ثروتمند و مرفه (که معمولا در ایران به عنوان دهک دهمی ها شناخته میشوند) برابری نمیکند، اما بسیاری از آنها در شیوه و سبک زندگی و نوع نگاه به مسائل مانند طبقه بالای جامعه هستند.
موضوعی که از دو جهت می توان آن را بررسی کرد. نخست با استناد به نظریه محرومیت نسبی تد رابرت گِر، زمانی که شخص یا گروهی نسبت خواسته ها (ذهنیات) و داشته هایش (عینیات) برابری نکند و آن شخص یا گروه خود را با وضعیتی مطلوب مقایسه کند که امکان دسترسی به آن هست ولی آن(ها) نمی توانند به آن دست یابند، می تواند باعث نارضایتی و حرکت های تنش زا از سوی آن(ها) شود.
در استدلال دوم نیز می توان از گفتمان امنیت ایجابی که توسط اصغر افتخاری از اندیشمندان ایرانی حوزه مطالعات امنیتی و جامعه شناسی سیاسی بهره برد. این گفتمان دارای سه رکن است و اساسا امنیت را از جنس رضایت می داند. ارکان آن شامل سه پایه زیر است :
۱) خواسته ها (به معنای نیازهای یک بازیگر که برای آن از ارزش و اولویت برخوردار است)، ۲) داشته ها (به معنای پاسخ های عینی و ذهنی که به بازیگر در خصوص خواسته هایش داده میشود) و ۳) ضریب ایدئولوژیک (ارزش هایی که به صورت پیشینی توسط فرد یا گروهی پذیرفته شده و حاضر هستند برای بدست آوردن آن حتی از منابع در اختیار خود بگذرند).
بنابراین با توجه به چارچوب نظری دوم می توان نتیجه گرفت که اگر طبقه متوسط نتواند داشته و خواسته های خود را با هم تطبیق دهد و از طرفی با رجوع به ارزش های خود (ضریب ایدئولوژیک) احساس کند که امنیت و هویت او به خطر افتاده و احساس نارضایتی کند، ممکن است ثبات سیاسی و اجتماعی به خطر بیفتد. مسئله ای که به هیچ عنوان خشنود و مطلوب نبوده و سیاست گذاران کشور در کنار استفاده از آرای اندیشمندان و دلسوزان حوزه های اقتصادی و رفاهی، سیاسی و اجتماعی، دست به تصمیماتی بزنند که هم، اوضاع طبقه متوسط در ایران دوباره احیا شود و هم ضریب امنیت، ثبات و مقبولیت بیش از پیش افزایش یابد.