تومان نیوز:اگر میخواهید درباره حوزه زنان و مسائل آنها در حوزه کنشگری مدنی بدانید، خواندن این مقاله به شما توصیه میشود.
فعالیت و نقشآفرینی زنان بر اساس نوعی تقسیم کار جنسیتی نانوشته در اکثر جوامع سنتی عمدتاً به چارچوب سپهر خصوصی محدود میشده است یعنی در یک تقسیمبندی متعارف از فضای کنشگری، محل فعالیت زنان را خانه (در جهت ایفای نقش همسری و فرزندپروری) و محل فعالیت مردان را بیرون از خانه یا «عرصه عمومی» تعریف کردهاند. این تقسیم کار سنتی در پی جنگ دوم جهانی در غرب به چالش کشیده شد؛ ابتدا بنا به اضطرار برای حضور فعال زنان در عرصههای اقتصادی زمانی که مردان در جبهههای جنگ مشغول بودند و زنان ناگزیر از جانشینی نقشهای شغلی مردان در کارخانجات و فعالیتهای مولد صنعتی شدند و بعدتر نیز با اراده و خواست زنان برای باقی ماندن در عرصههای اقتصادی و ایفای نقشهای جدید در کنار مردان و به عنوان نیروی کار در بازار اشتغال رسمی. حضور زنان در عرصههای تولید و عرصههای سیاسی و اقتصادی مستلزم افزایش سطح سواد و تحصیلاتشان بود. بنابراین ارادهای شکل گرفت در جهت مقابله با یا در واقع جبران غفلتی که طی سالها در مورد دور نگاه داشتن زنان از عرصههای آموزش رسمی صورت گرفته بود. این بود که به موازات توسعهیافتگی کشورها، تأکیدات زیادی روی ارتقای سطح سواد زنان و حضورشان در مقاطع مختلف آموزشی تا سطح عالی به عمل آمد و هرجا صحبت از توسعه به ویژه توسعه انسانی شد، کاستن از نابرابری جنسیتی در عرصه آموزش به یکی از شاخصهای مهم توسعهیافتگی بدل شد. جوامع توسعهیافته دریافته بودند که زنان به عنوان نیمی از جمعیت به ویژه زنان در سن فعالیت اقتصادی میتوانند سهم قابل توجهی در رونق اقتصادی و بهبود شاخصهای اقتصادی را به خود اختصاص دهند. هرچند موانع فرهنگی سنتی برای اینکه زنان بتوانند دوشادوش مردان مشارکت داشته باشند همچنان وجود داشت اما انگیزه و اراده زنان برای اینکه تغییری به وجود آورند به تدریج مقاومتها را در هم میشکست؛ هرچند با پرداختن هزینههای متنوعی که به زنان به خاطر تسری نقشهایشان به فراتر از نقشهای سنتی تحمیل میشد. این هزینهها از «مخالفت شوهران» یا «ناسازگاری» برای اینکه زنان منابع درآمدی داشته باشند و به تدریج به استقلال نسبی مالی دست پیدا کنند شروع میشد و تا انواع مشکلاتی که کارفرمایان بیرونی هم برای زنان طالب فرصت شغلی با انواع تبعیضها در میزان درآمد یا جایگاه شغلی زنان در سلسله مراتب ارتقا به وجود میآوردند تنوع پیدا میکرد. زنان باید با فشارهای مضاعف که متحمل میشدند، این ایفای نقشهای چندگانه را به نحو مقتضی مدیریت میکردند که هم رضایت کارفرمای داخل خانه و هم کارفرمای بیرونی را جلب کنند و تعادلی میان نیازهای ایندو عرصه بهوجود بیاورند.
شاید بتوان گفت به تدریج گسترش فضاهای مشارکت اجتماعی در قالب سازمانهای مردمنهاد (سمن) به عامل میانجی بین این دو عرصه تبدیل شد که در بستر جامعه مدنی (فضایی که نه بخش خصوصی اقتصادی است و نه فضای نهادهای دولتی) شکل گرفت و عرصه را برای فعالیت زنان در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و همچنین شغلی به تدریج بازتر میکرد؛ به ویژه در جوامعی که سهم زنان در مشارکت هم در بخش دولتی و هم در بخش خصوصی کمتر بوده است. سازمانهای مردمنهاد، فرصتهای زنان را در جهت توانمندتر شدن برای ایفای نقشهای متنوع و نقشپذیریشان در عرصه عمومی افزایش میدادند. فضای سازمانهای مردمنهاد جایی بود که به زنان برای کسب آموزش و مهارت بیشتر کمک میکرد، بستری را برای توسعه فرصتهای شغلیشان و در مواردی خوداشتغالیشان میگشود و هم در شرایطی که زنان با فقر یا آسیبهای اجتماعی مواجه یا درگیر میشدند با تامین آموزش، مشاورههای حقوقی یا بهداشتی و غیره حمایتشان میکرد تا بتوانند از شهروند وابسته و آسیبپذیر به شهروند فعال متکی به خود تغییر وضعیت دهند. بسیاری از سازمانهای مردمنهاد مرتبط با زنان را خود زنان راهاندازی و اداره میکنند و فعالیت و پوشش آنها نیز میتواند سطوح محلی، استانی، منطقهای یا بینالمللی را در بر بگیرد. گفته میشود که جامعه مدنی، و به ویژه سازمانهای تحت رهبری زنان، نقش اساسی در پیشبرد برابری جنسیتی و تحقق اهداف توسعه پایدار سازمان ملل ایفا میکنند. این به معنای این است که با حضور روزافزون زنان در عرصه عمومی، کلیشههای جنسیتی پیرامون تفکیک فضاهای حضور و مشارکت زنان و مردان به تدریج کمرنگ یا محو میشود. به همت سازمانهای غیردولتی یا سمنهای زنان، توانمندسازی زنان در جوامع مختلف معمولاً با تمرکز بر این حیطهها پشتیبانی و تسهیل شده است:
توانمندسازی از طریق آموزش و توسعه مهارتها
توانمندسازی از طریق مشارکت اقتصادی
توانمندسازی از طریق حمایت از حقوق قانونی
توانمندسازی از طریق مشارکت سیاسی
توانمندسازی با بهبود وضعیت سلامت و تغذیه.
در زمینه گذار زنان از کنشگری اجتماعی محدود در سپهر خصوصی خانه و خانواده به سپهر عمومی میتوان از هند به عنوان نمونهای موفق نام برد. زنان در کشور هند که به بزرگترین دموکراسی جهان معروف است، جایگاه ویژهای پیدا کردهاند و باور بر این است که زنان بیش از پیش به نیازهای اجتماعی، عاطفی، فرهنگی، و اقتصادی و سلامت و حقوق خود توجه دارند. گفته میشود زنان هند خود به ابزاری برای تغییر اجتماعی در هند تبدیل شدهاند. سمنهای زنان پربسامد و در سطح جهانی جایگاه ویژهای از نظر فعالیت و عملکرد موثر پیدا کردهاند. به عنوان مثال در زمینه حمایت از زنان خشونتدیده یا تدارک برنامههایی برای جلب مشارکت زنان در بازار کار و تامین مالی برای خانواده و میتوان گفت که زنان نسبت به گذشته آزادی بیشتری دارند؛ هرچند تعصب فرهنگی هنوز در این جامعه مشاهده میشود و در مواردی به عنوان مانع فرهنگی برای پیشرفت اجتماعی عمل میکند، با این حال شاهد این هستیم که هند کشوری با سمنهای پرشمار موفق با زنان یا برای زنان است.